تحقق بیش از ۲۳ میلیون قطعه جوجه‌ریزی در خراسان رضوی از ابتدای سال جاری قبض‌های میلیونی در انتظار مشترکان بد مصرف برق قیمت جدید کوییک پلاس اتوماتیک اعلام شد + جدول (۱۳ خرداد ۱۴۰۳) ارز ترجیحی شکر حذف شد | گرانی در انتظار شکر؟ فراخوان گمرک برای جاماندگان فعال‌سازی موبایل مسافری توزیع تایر با ارائه ضمانت‌نامه تولیدکنندگان سردرگمی سهامداران در بلاتکلیفی بورس | گزارش وضعیت بازار سهام (۱۳ خرداد ۱۴۰۳) طلای ۱۸ عیار در مشهد نسبت به دیروز گرانتر شد + جزئیات (۱۳ خرداد ۱۴۰۳) نظر کارشناسان بازار‌های مالی درباره وضعیت بازار‌ها با توجه به انتخابات پیش رو + نمودار بانوان مشهدی چگونه می‌توانند وام خوداشتغالی خیاطی دریافت کنند؟ قیمت دلار، طلا، سکه و ارز دیجیتال امروز | کاهش اندک حباب سکه (۱۳ خرداد ۱۴۰۳) واردات تمام مدل‌های آیفون همچنان ممنوع است | آیفون ۱۳ دیگر ترخیص نمی‌شود از رهن ۷۰۰ میلیونی تا اجاره ۲۰ میلیونی آپارتمان در کوی امیرالمومنین مشهد (۱۳ خرداد ۱۴۰۳) آدرس اشتباهی حمایت از تولید | درس‌هایی از تئوری رشد آدام اسمیت ممنوعیت فروش پرواز‌های چارتری لغو شد؟ تعاونی مسکن کارگران به طور جدی در دستور کار است کلاهبرداری ۱۵۰۰ میلیارد ریالی با ترفند پیش فروش خودرو یک بانک خصوصی دیگر تعیین‌تکلیف می‌شود ثبات نسبی بازار ارز با وجود ۷ شوک سیاسی در یک سال اخیر پیش بینی قیمت طلا و سکه فردا یکشنبه (۱۳ خرداد ۱۴۰۳) | روند نزولی قیمت در بازار طلا ادامه دارد؟ پیش بینی بورس فردا یکشنبه (۱۳ خرداد ۱۴۰۳) | آیا بازار سهام صعودی می‌ماند؟ دلار ۴ هزار و ۲۰۰ تومانی از سایت بانک مرکزی حذف شد توزیع گوشت گرم گوسفندی تنظیم‌بازار در مشهد امروز و فردا هم ادامه دارد (۱۲ خرداد ۱۴۰۳) بورس سبز، اما کم‌رمق | گزارش وضعیت بازار سهام (۱۲ خرداد ۱۴۰۳) نامه نماینده مردم مشهد در مجلس به مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی | حق عائله‌مندی به زنان شاغل پرداخت شود افزایش مصرف برق هم‌زمان با افزایش دمای هوا در کشور
سرخط خبرها

روزی که هندوانه خریدیم!

  • کد خبر: ۱۶۲۸۷۵
  • ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۴۵
روزی که هندوانه خریدیم!
میوه فروش گفت: این روز‌ها هندوانه ارزان‌ترین میوه است. الان مردم خیلی ریسک می‌کنند، زندگی شون رو می‌فروشند، میرن تو بورس سرمایه گذاری می‌کنن. بعد شما دو ساعته اومدی اینجا می‌ترسی یه هندوانه انتخاب کنی.

فروشنده به بابا گفت: چه خبره آقا! دو ساعته داری می‌زنی تو سر هندوانه.

بابا گفت: تو سر شما که نمی‌زنم. دارم می‌زنم تو سر هندوانه، می‌خوام ببینم خوبه یا نه؟ مجانی که نمی‌خوام ببرم، بابتش می‌خوام پول بدم. می‌فهمی؟ پول.

میوه فروش گفت: این روز‌ها هندوانه ارزان‌ترین میوه است. الان مردم خیلی ریسک می‌کنند، زندگی شون رو می‌فروشند، میرن تو بورس سرمایه گذاری می‌کنن. بعد شما دو ساعته اومدی اینجا می‌ترسی یه هندوانه انتخاب کنی.

گفتم: اتفاقا بابای من هم خیلی ریسک پذیره، ۵۰۰ هزار تومان توی بورس سهام خریده.

بابا لبخند غرورآمیزی زد و گفت: البته این چیز‌ها گفتن نداره پسرم. ولی حالا که بحثش پیش اومد من نه ۵۰۰ هزار تومان که ۵۲۶ هزار تومان توی بورس سرمایه گذاری کردم.

میوه فروش گفت: واقعا؟! من یک توصیه اقتصادی بهت دارم. مواظب باش سهامت رو از بورس نکشی بیرون، بورس به اندازه کافی خودش بالا و پایین داره، شما این حجم هنگفت سرمایه رو بکشی بیرون، شوک بی سابقه به اقتصاد وارد میشه.

بابا که تمام تمرکزش روی هندوانه بود، دوباره زد تو سر هندوانه و به یک مشتری دیگر که کنارش ایستاده بود گفت: به نظر شما آقا این صدای طبل می‌ده.

او هم گفت: صدای پیانو و ویولن سل که نمی‌ده، احتمالا صدای طبل می‌ده.

یک مشتری دیگر هم به بابا گفت: کاش آدم‌ها موقع انتخاب همسر، همین دقتی رو داشتند که شما هنگام انتخاب هندوانه داشتید.

بعد از اینکه ده دوازده تا مشتری دیگر آمدند و چند قلم میوه خریدند و رفتند، بابا هم با خودش سر انتخاب یک هندوانه به توافق رسیــد و به خانـــه آمدیم.

وقتی هندوانه را به خانه بردیم به بابا گفتم: کارد بزنیم بخوریمش.

بابا گفـــت: کارد بخوره به شکمت. بگذار توی یخچال سرد بشه، بعد بخوریم.

یک دقیقه بعد از اینکه هندوانه را گذاشتم توی یخچال، داداش کوچکم گفت: فکر کنم الان دیگه کامل سرد شده باشه.

بابا گفت: حداقل سه ساعت باید توی یخچال باشه.

گفتم: تا الان ۲ ساعت و ۵۹ دقیقه اش گذشت.

رفتم ساعت را کوک کردم تا بعد از سه ساعت زنگ بزند.

مامان گفت: خوبه کسی نیست این صحنه‌ها رو ببینه وگرنه می‌گفتند این‌ها چه گرسنه‌هایی هستند دیگه.

گفتم: بابا! مگه هندوانه گرسنه رو هم سیر می‌کنه؟

بابا گفت: امشب آزمایش عملی انجام می‌دیم، به جای شام هندوانه می‌خوریم ببینیم سیر می‌شیم یا نه!

خلاصه بعد از گذشت سه ساعت، هندوانه شکافته شد.

هندوانه را که خوشبختانه قرمز درآمده بود، خوردیم و من و داداش کوچکم شروع کردیم به تراشیدن پوست هندوانه.

همان طور که داشتم می‌تراشیدم، گفتم: اگر گوسفند داشتیم، می‌شد با پوست هندوانه تغذیه اش کنیم.

مامان گفت: کدوم پوست؟ الان اگه گوسفندی هم می‌داشتیم شما پوستی نگذاشتید بدیم بدبخت بخوره! از بس تراشیدید از پوست هلو هم نازک‌تر شد.

بابا گفت: عیب نداره پوستش خاصیت داره.

مامان نفس عمیقی کشید و آمد پیش من و گفت: پسرم اگه دیگه با این پوست هندوانه کاری نداری بده ببرمش!

و بعد بدون اینکه منتظر جوابم بماند پوست را برداشت و انداخت توی سطل آشغال آشپزخانه.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->